ازآنچه که در اطراف مان میگذرد که بگذریم ...به جیرفت وتپه کنارصندل و اقمار آن که بنگریم همه وهمه حکایت از حضورهنر بلوچی دارد .نمیشود جیرفت ونمایه های آن را بدون هنر بلوچ تصور نمود.
ازطرفی نمیتوان بسادگی حضورفرهنگی منوجان درفرهنگ آداب رسوم ومذهب بلوچستان را نادیده گرفت
منوجان جزیی از فرهنگ وادبیات بلوچستان را تشکیل میدهد.رفت وآمد (ها)داد وستد(ها)ی فرهنگی ِاجتماعی واقتصادی درتاریخ نانوشته و سینه به سینه بلوچستان با منوجان حاکی ازیکی بودن این پاره پاره ها ی جدااز هم بوده است .
امیدوارم مسئولانی که در تهران چشم رابراین واقعیتهابسته اند به خود بیایند وداستان حذف بلوچستان راکه از لحن اخبار سیما و صدا آغاز کرده اندپایان دهند ....قومیتهای ایرانی همچون پرچم سه رنگ -رنگهای اصلی این مرز وبوم یک پارچه اند .
شعر آزاد بلوچی: هُدایانی هُدایی هَم نَه مانیت شاعر:عبدالسلام بزرگ زاده
منا چه شَپانی تَهاری
چَه هَلکانی گاری
چَه هَورانی هَکّل
چَه رُژن ءِ روژنایی
چَه هَارے تواران
چَه گوات ے لوَاران
چَما دژمن اِین دوست
چَه سیاه اِین پُٹ ءُ پوست
چَه ماه اِین دَپ ءُ دیم
چَه چَمّ ے بَزّین رِیم
چَه کوُلِنج اِین بَچّان
چَه صد گنَج اِین مَچّان
چَه سارت اِین کَلَّگ ءُ شهران
چَه مات اِین چِلَّگ ءُ گهُران
چَه پُردان ءُ چَه پادینک
چَه چُلدان ءُ چَه آدینک
چَما روچ که بِرَمشیت
چَما مَردان
که تَهروز ءُ تَمَرداَنت
چه دَردان شیر زالانی
که هر سالان ثَمر دَنت
هَما هَاوَند زمین ءُ آزمانی
مَنا سِتک اِنت اَبَد زُلم ءَ نَه مانیت
مَنا سِتک اِنت اَبَد زُلم ءَ نَه مانیت
هُدایانی هُدایی هَم نَه مانیت
مَنا سِتک اِنت همئ مُوت
که کئَیت روچ سیاهی ءَ رَوت
چِیا تو چَه وَت ءَ ؟
چو دُور دارے
بِزان که روشن اِین روچ
نور ءَ گُوارے
تُش ےِ صبر کَن
تُش ےِ آرام کَن ءُ نِند
تُش ےِ صبر کَن
تُش ےِ آرام کَن ءُ نِند
دِل ءَ جَم کَن
توجُهدےِ آسرءَ گِند
مَنا زانان که هِچ سیاه ءِ نه مانیت
هُدایانی هُدایی هَم نَه مانیت
هُدایانی هُدایی هَم نَه مانیت
موضوعات مرتبط: بلوچستان
برچسب ها: شعر بلوچیسیب و سورانپسکوهشهرستان سیب و سورانشهرستان سراوانبلوچستان
کشف نشده ای برای من داشت مناطقی که بسیاردیدنی بود باتمام فرصت اندک در اطراف زاهدان
زیباییهایی دیدم که تاکنون ندیده بودم یا ازکنارش گذشته بودم ازآنجا که اکثراین مناطق به وسیله اهالی به طرز ماهرانه ای قرق شده بودوگروه چند نفره مان برای اولین بار در این ده سال به آنجارفته بودیم من خود رامقید به ارائه اطلاعات اندک کرده ام.
جاهای دیدنی که شاید مردم مقیم زاهدان سالها از چندکیلومتری ان گذشته بودند وندیده بودند حیات وحش اندک امابکرآن.....ازگلهای معطر وحشی معطری که بنده درجایی نظیرشان راندیده بودم.
ازلاک پشت های روبه انقراضی که بازهم در ارتفاعات !! وجود داشتندوآنهم به دلیل وجود بزهای سرگردانی که تنهاعلفهایی راکه قوت لایموت لاک پشت رادرپایین دست تاراج میکردند.
چشمه های آب گوارا وشاید درمانگر وپونه های ترد ، تازه ومعطر تا......فکر میکنم اگر بیشتر بنویسم دوستداران طبیعت از من برنجند.
قلعه زابلی(مهرستان)
این قلعه در حاشیه شهر زابلی و در کنار زمین های کشاورزی واقع شده است و قدمت آ« به دوره اسلامی بر می گردد و بیش از 400سال قدمت دارد.
این قلعه در سال 1291هجری شمسی توسط انوشیروان بارکزائی (برادر کوچکتر دوستم محمدخان،حاکم بلوچستان)را به تصرف در می آید که حاکم آن فردی بنام شاه جهان بوده است.پس از سال 1307 هجری شمسی و تسلط نیروهای دولتی در منطقه این قلعه همچون سایر قلعه های بلوچستان رو به تخریب و نابودی نهاد.
قلعه زابلی از دو قسمت حاکم نشین و عامه نشین تشکیل یافته است.
قسمت اصلی بنا در دو طبقه و در برخی از قست ها از سه طبقه تشکیل یافته است و دارای حیاط مرکزی بوده است.بر روی تپه ای دست ساز هچون قلعه سب بنا شده است .چاه آب نیز با هدف تامین آب ساکنین قلعه در وسط قلعه حفر شده است .چاه آب نیز با هدف تامین آب ساکنین قلعه در وسط قلعه حفر شده است.مساحت قلعه در حدود 1000متر می باشد. پوشش سقفی آ« تنه درخت خرما و کرز بوده است.گفتنی است نام قدیمی زابلی مگس بوده است که هنوز هم مردم به این نام آن را می نامند
برگرفته شده از کتاب سراوان شکوه گذشته از محمد صدیق دهواری
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکسهای از پسکوهبلوچستان
برچسب ها: قلعه زابلیقلعه مهرستانقلعهپسکوهبلوچستان
خرما یکی از نعمت های و میوه های الهی است مه در ادیان گذشته
و نزد اقوام ملل مختلف از جایگاه وقداست خاصی برخوردار بوده است
به طوری که گفته میشود سومری ها که 4000سال قبل از میلاد مسیح
میزیسته اند در منطقه بین النهرین با خرما به عنوان یک کالای تجاری داد
و ستد می کردند در قانون همورابی از پادشاهان سلسه بابلی هفت
ماده از این قانون به درخت خرما اختصاص داشته است به طوری که
برای افرادی که درختان خرما را قطع می کردند جرایمی در نظر گرفته بودند
از سوی دیگر به کسانی که نخل خرما را تلقیح می کردند یک سوم خرما
را در هنگام برداشت می دادند در سنگ نوشته شاپور ساسانی چنین آمده است
درخت خرما از نعمت های خوبه اهورا مزدا می باشد که
به افریده های خود عطا کرده است
درخت خرما در نزد بلوچ به درخت زندگی شهرت دارد و آن را همچون فرزند
دوست می دارند و می گویند مچ و بچ
یعنی نخل و فرزند در شهرستان سراوان هشت هزار هکتار نخیلات
دیم در نوار مرزی جالق و سوران کشت شده است بطوری که قبل
از خشک سالی هفت سال اخیر یک میلیون هشتصد هزار اصله درخت
خرما در نقاط مختلف این شهرستان وجود داشته است از این تعداد
درخت خرما بیش از 60نوع خرما برداشت می شود.
ارقام مضافتی و ربی به عنوان بهترین نوع خرما در کشور شناخته شده اند
که در بازار های جهانی از جایگاه ویژه ای برخوردارند
با توجه به خشک سالی و خشک شدن نیمی از نخیلات انتظار می رفت
که دولت با حمایت مالی
و حتی حمل آب با تانکر و حفر چاه های عمیق و نیمه عمیق مانع
از بین رفتن درختان خرما که سرمایه این مردم بود می شد اما متاسفانه
اقدام جدی صورت نگرفت
بدون تردید خرمای شهرستان سراوان که در نوع خود در کشور نمونه است
و حرف اول را از نظر کیفیت و تنوع می زند،می توان با استفاده از بسته
بندی خوب و مناسب در بازار های جهانی به سایر کشور ها رقابت نماید.
البته ناگفته نماند ارقام کم یاب دیگری نیز در مناطق مختلف شهرستان
سراوان وجود دارد که به علت عدم آگاهی از بازار پسندی این ارقام کمتر
مورد توجه قرار گرفته اند.
انواع خرمای شناخته شده در سراوان
1-مضافتی داودی2-مضافتی معمولی3-ربی سیاه هسته
4-زرد دان5-ربی معمولی6-حلیله7-راسکوائی8-دنبه
9-ودرود10-گرارمال11-ربی دان12-یک مشتی
13-رنگنو14-ماکیلی15-گوزلو16-حلیله دان17-شندشکن
18-پیو19-مرس20-سراسپید21-دیداری22-سبزو
23 -خشکیج24-بهن لدی25-وش کنک26-ببگمه جنگی
27-پیمازو28-سونت گراگ29-زرد دان شهر
30-جرپان31-سکی دان32-چرپان بادو33-هادوکی
34-پشتو35-گهربا36-دگو37-کلوت38-ساپو
39-کروچ بی هسته40-کلگی41-برنی42-وشتام
43-دراز دان44-گلدو45-جوزبولک46-کیاس کنک
47-وشدان48-جوابنزین49-شکری کنک50شکری51-ابو
مشهور ترین انواع خرمای شهرستان سراوان می باشند.
قلعه پسکوه
یکی از بناهای قدیمی و تاریخی شهرستان سراوان قلعه پسکوه می باشد که بنای آن به دوره اسلامی
و قاجاریه بر می گردد و همچون دیگر قلعه های این شهرستان از دو قسمت حاکم نشین و عامه نشین
تشکیل یافته است. قسمت حاکم نشین دارای دو طبقه بوده است که در طبقه بالا دارای سالن های که
محل برگزاری جلسات روزانه حاکم بوده است احداث شده است.آشپزخانه و اتاق خواب و استراحت
نیز درطبقه دوم بنا قرار گرفته است .قسمت عامه نشین نیز در اطراف حاکم نشین قرار داشته است
که در حال حاضر بیشترین قسمت های آن از بین رفته است برخی بنای این قلعه را به ملا نظر محمد ملازهی
نسبت می دهند و برخی دیگر می گویند توسط محمدشاه اول از طایفه میرمرادزهی بناشده است.درب
خروجی قلعه در قسمت غربی قعله واقع شده است.این قلعه دارای حصار بوده است و دو دروازه
در آن تعبیه شده است.قلعه در برخی قسمت ها دارای 3طبقه بوده و چاه آب نیز برای تامین آب
شرب در آن وجود داشته است.دیوار های قلعه ضخیم و بیش از یک متر ضخامت داشته و همچون
دیگر قسمت های قلعه از خشت خام و گل ساخته شده اند.زیر بنای قلعه بیش از 1000متر برآورد شده است
و پوشش سقفی این قلعه تنه درخت خرما و شاخه آن می باشد.فرم و تزینات خاص این اثر تاریخی از
ویژگی های این بنا می باشد که ضمن آنکه بر زیبائی نما افزوده است برای شکست نور نیز کاربرد داشته است
که با متروک شدن قلعه بیشترین قسمت این تزئینات و خود این قلعه تاریخی تخریب شده است .از دیگر
آثار تاریخی در پسکوه می توان به کلاه گوران یا قلعه گبرها در قسمت جنوبی پسکوه اشاره کرد قدمت
سنگ رد پا نیز در این روستا به قل از اسلام بر می گردد که در خصوص آن باورهای مختلفی وجود دارد
که آثار سفال نیز در اطراف آن مشاهده می شود.
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکسهای از پسکوهبلوچستان
برچسب ها: قلعه پسکوهپسکوه
مقاله ای درباره مدرسه قلعه پسکوه
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکسهای از پسکوهبلوچستان
برچسب ها: مقاله ای مدرسه قلعه پسکوهپسکوه
دبستان شهید عباس قعله پسکوه در کیلومتری جاده ی اصلی پسکوه و ضلع جنوبی
پاسگاه قرار دارد،دارای دو کلاس درس ساختمانی قدیمی حدود (100)سال قدمت دارد.
سقف قدیمی،دیوار های خشتی و گلی دارای سالنی قدیمی که مخروبه می باشد،
دارای دو عدد باغچه مستطیل شکل بزرگ که در این باغچه ها درختان اکالیپتوس روییده است.
دارای دو نفر نیروی آموزشی و چهل نفر دانش آموز می باشد، که پایه های اول،
دوم، سوم توسط آموزگار مرد که مدیریت این آموزشگاه راهم بر عهده دارد انجام می گیرد.
پایه های چهارم و پنجم توسط، آموزگار دیگر، که زن می باشد کار آموزشی را انجام
می دهد. از نظر بهداشتی و امنیتی این مدرسه در حد نا مطلوبی می باشد.نور
کلاس ها خیلی کم و همچنین مدرسه فاقد برق می باشد.
باغچه ها در وضعیت نامطلوب،که اگر دانش آموزی به طور ناگهانی به طرف
آن بیفتد صدمه خواهد دید.
آموزگاران بیش تر از روش های ترکیبی یعنی :سخن رانی،مشاهده ای و
روش های عینی در تدریس استفاده می کنند
این آموزشگاه فاقد کیت ریاضی و علوم آزمایشگاه وجود دارد در تدریس
خود استفاده می نمایند.این دبستان که دانش آموزان آن مختلط یعنی
پسر و دختر می باشند از نظر تربیتی برای مربیان دشوارتر است که
مشاهده کرده ام که آموزگاران با این دانش آموزان از روش های خوب
برای آنان استفاده می کنند.و نکات اسلامی را از دبستان که یادگیری
آنها بهتر انجام می شود برای دانش آموزان گوش زد می کردند و از
دانش آموزان می خواستند که بیش تر با هم جنسان خود بازی و
کار گروهی انجام دهند.در تدریس خود از روش خلیفه ای یعنی
کمک از دانش آموزان زرنگ برای یاد دهی به دانش آموزان ضعیف استفاده
می کردند.در تدریس ریاضی از تخته ی سیاه و گچ استفاده می شد چون
تخته ی وایت برد نداشتند و کار تمرین ریاضی بیش تر توسط دانش
آموزان زرنگ انجام می شد و معلم مشغول تدریس کلاس دیگر بود
زنگ ورزش دانش آموزان هر کلاس نوبتی انجام می شد هنگامی که
دانش آموزان مشغول ورزش بودند معلم به تدریس پایه دیگری که به
عهده ی دانش آموزان بود مشغول بودند چون بازدهی کلاس های
چند پایه در مدارسی که والدین به خوبی با مربی همکاری نکنند
در حد خوبی نـــــــیست.
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکسهای از پسکوهبلوچستان
برچسب ها: مدرسه قلعه پسکوهپسکوهمدرسه
نان های سيستان و بلوچستان
|
|
همچون ساير نقاط کشورمان نان، عمدهترين ماده غذايي در استان ما است. دهها نوع نان ويژة استان ما ، به مناسبتهاي مختلف پخت ميشود. به عنوان مثال در سيستان علاوه بر نان لواش، تافتون، کلوچه، تابهاي و چَلْبَکْ ( čalbak) از آرد گندم نوعي نان به نام قليفي ( qalefy)، پخته ميشود. هلکاري ( halekary) که همان چلبک سيستاني است، وجود دارد. جهت پخت آن خمير درست شده را به صورت قرصهاي کوچکي، در روغن سرخ ميکنند. اين نان مخصوص سفرة صبحانه است. پناري (ponary) و نانهايي که روي تابه پخته ميشود، نيز در بلوچستان مصرف ميشود. واداپ (vadap) گفته ميشود. در انواع خورشهاي طبخ شده در بلوچستان، ادويههاي تند و پياز فراوان استفاده خاصي دارد و گوشت بز بيشتر از گوشت ساير دامها مصرف ميشود. ميشود و آن عبارت است از به سيخ کشيدن يک لاشه کامل گوشت قرمز است. سپس آن را در تنور ميگذارند. از اقوام منحصر به تهيه غذاهاي سنتي نيست، در سيستان و بلوچستان ن يز به همين دليل هماکنون انواع خورشها و پلوها و ساير طعامهاي ايراني و حتي خارجي در ليست غذاهاي رايج مردم قرار دارند
نان های محلی روستای پسکوه
|
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکسهای از پسکوهبلوچستان
برچسب ها: نان های محلی پسکوهبلوچستان
هنر حصیر بافی در بلوچستان قدمتی به اندازه تاریخ این قوم دارد، این هنر
سینه به سینه توسط شیرزنان ومردان به فرزندانشان منتقل شده است اما
این صنعت جذاب چند صباحی است که بدلیل عدم توجه کاملاً با رکود مواجه شده و
همچنان علی رغم جذابیت های فراوان و سودآور بودن این صنعت ناشناخته مانده است
یکی از قدیمی ترین صنایع دستی در ایران و سیستان و بلوچستان می باشد.
آقای کریم سکوزهی از محققین سراوانی که در این زمینه تحقیق نموده است
می گوید:براساس اسناد و مدارک موجود نخستین زیر اندازهای بشر
از نی و گیاهانی که در باتلاق های بین النهرین می روییده اند تهیه شده است
و اولین سر پناه پس از زندگی در غارها به کمک جصیر و نی پدید آمده است.
در سیستان و بلوچستان بیش از 300نوع شیوه ی حصیر بافی وجود دارد مواد اولیه حصیر
در شهرستان سراوان شامل برگ (پیش)برگ درختان وحشی(داز)و ساقه های نی باتلاقی
دریاچه های فصلی می باشد.درخت داز نوعی درخت پا کوتاه نخل وحشی می باشد
که بیشتر در منطقه بلوچستان رویش دارد از این درخت صنایع دستی
متنوعی درست می کنند که عبارتند از تگرد(حصیر)،روپک(جارو)،پربوند(نوعی کمربند
مخصوص بالا رفتن از درختان نخل بسیار بلند)،سواس(نوعی کفش تابستانی)
کتور،جانماز،کچو(خورجین)،گواد گیج(بادبزن)تک،کپات(سبد)،پردگ(پرده)
کلاه حصیری،کیف حصیری،ریسمان و ......
مردم پسکوه هم نیز حصیر بافی را جزی از کار خود می داند
نمونه ای از صنایع دستی مردم شهرستان سراوان
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکس
برچسب ها: قاچاق فروشان پسکوهپسکوه
مراسم ازدواج در قوم بلوچ
ازدواج در بلوچستان همانند سایر جاها ودر میان سایر اقوام آداب
ورسومات مخصوص به خود را دارد. در همه جا ازدواج همراه با شادی و جشن بوده و هست اما در بلوچستان علاوه بر شادی وجشن چیزی كه مهم تر است همكاری وكمك به همدیگر است و مردم و اقوام دور هم جمع می شوند می گویند ورقص می کنند و
از شاعران و خوانندگان بلوچی دعوت می کنند در این جشن به سازو اهنگ بلوچی بخوانند و بنوازند.
آداب ورسومات ازدواج
بجارbejjar
بجار یكی از آداب و رسومات قبل از ازدواج است كه توسط خانواده
داماد جهت جمعآوری كمك به افراد فامیل وآشنایان روی می آورد
بجار را دریك جمله كلی بدین گونه می توان تعریف كرد كه جمع آوری كمك توسط پدر
یا سرپرست داماد از مردان فامیل و آشنایان قبل از شروع مراسم ازدواج مردان خانواده
داماد برای كمك گرفتن و انجام مراسم ازدواج به مردان فامیل و آشنایان مالدار رجوع می كنند
و به این شكل هم از آن شخص كمك می گیرد وهم آن شخص را از مراسم ازدواج با خبر
می سازد و هنگام خبر دادن بجار خواستن به طرف مقابل به این شكل خبر می دهد فلانی
كه را می خواهم زن بدهم به من بجار بده یا كمكم كن كه به زبان محلی می شود :
فلانی (اسم داماد )( لوئان سیرء بكنان بجارون بده ) و آن شخص آنچه كه برایش مقدور باشد
به او می دهد و به این عمل بجار كنگ یا كمك گرفتن گویند و بجار می تواند هر چیزی باشد
وبستگی به توان و بضاعت بجار دهنده دارد و این عمل برای بجار دهنده یك نوع پس انداز
برای آینده او می باشد که ولی امروزه چنین چیزی نیست و 50درصد از این سنت در حال
نابودی هست و 50درصد دیگر از مردم که در روستا ها زندگی می کنند این رسم
را قبول دارند و بقیه این رسم را ننگ و آبروریزی می دانند.
انتوكیگ antokig
درمکران جنوبی (چابهار-نیکشهر-سرباز-دشتیاری)کار اصلی انتوکیگ دعوت برای جل بندی
می باشد.جل بندیjolbandi عبارت است از بستن پرده وپارچه ای در کنجی از اتاق که
عروس را در آنجا می گذارند از اول عروسی تا پایان آن بایستی آنجا باشد مگرفقط برای رفع حاجات.
معنی كلمه انتوكیك یعنی دعوت به همیاری
انتوكیك در یك جمله كلی دعوت كردن فامیل توسط زنان خانواده داماد جهت كمك كردن
در عروسی است یكی دیگر از آداب و رسومات قبل از ازدواج است وتقریبا با بجار همسانی
دارد با این تفاوت كه انجام دهندگان انتوكیگ زنان وخانمهای خانواده داماد می باشند
ولی انجام دهندگان بجار، مردان خانواده داماد می باشند قبل از مراسم عروسی زنهای
خانواده داماد برای خبر دادن و دعوت كردن زنهای دیگر به سراغ آنها می روند و آنها
را با خبر می سازند كه به اصطلاح محلی آنها را (سهیگ) می كنند این گروه زنان
لباسهای شیك و خوشبویی كه نوید دهنده شادی است استفاده می كنند . معمولا
جملاتی كه درهنگام خبررسانی بر زبان می آورند به شرح زیر می باشد : امشب بیائید
كه برای فلانی (اسم داماد ) حنا بخیسانیم وبا به دست فلانی (اسم داماد )
حنا بگزنیم كه در زبان محلی می شود
(بیائیت حنای ء شلینین ـ فلانی ء حنا به دستءَ دیئن) وزنهایی كه به آنها خبر رسانده می شود
و چیزی را جهت كمك به خانواده داماد به زنان حامل خبر می دهند .
موضوعات مرتبط: بلوچستان
برچسب ها: مراسم ازدواج بلوچبلوچستانپسکوه
سرزمینی که امروزه به نام بلوچستان شناخته می شود و در قدیمیترین سندهای باقیمانده
که کتیبه های داریوش کبیر در بیستون و تخت جمشید هستند به نام (Maka) آمده است.
یکی از استانهای شاهنشاهی هخامنشی به شمار می رفته است ، اگر دقت کنیم امروزه
هم در بلوچستان به درخت نخل مچ (Ma:č) یا مک(MOk) می گویند که به نظر می رسد
که ریشه شناسی مکای باستانی (Maka) و مکران امروزی در ارتباط با درخت نخل باشد ؛
یعنی مکران به سرزمینی گفته می شد که درخت نخل در ان کشت می شد . همچنین بخشی
از نقاط شمالی آن در همین کتیبه ها با عنوان (Harahuvati) ذکر شده است که بعدها به نام آرخوزیا(Arachosian) یا رخج حروف شده است که امروزه افغانستان جنوبی
را در بر. می گیرد .[1] به عقیده «فرای» تمام این دو ناحیه استان «مکا» (Maka) را تشکیل می دادند .
وی می نویسد : سرزمین آرخوزی و سیستان در آغاز آریایی نبود و اقوامی که دراین استان از
کشور داریوش موسوم به استان مکا می زیستند به گفته هردوت
(کتاب سوم بند 93 و کتاب هفتم 63 ( به نام میکوی (Mikoi) (در فارسی باستانیMaka) و
اوتیویی (outioi)(در فارسی باستانی یاوتیهyautiya) و پاریکانویی
(Parikanioi) خوانده می شدند .
مکران از قوم نخستین نام گرفته است که به معنی «ساحل مکا» باشد و
قوم اخیر هم نام خویش را به پاریخان (Parikhan) و باریز (Bariz) داده است ،
که در کتابهای جغرافی نگاران اسلامی از آن یاد شده است . یاوتیایا یوتی (yuti) شاید
نیاکان جوتها (Jut) ]جهتا[ که بیانگرانی بودند در کرمان[2] .
همچنین در نوشته های هردوت از این سرزمین به عنوان گدروسیا یا
گدروزیا(Gedrosia) یاد شده است .
به موجب روایات همین مورخ ، داریوش از طریق گدروزیا «هپتاهندو» یا پنجاب را تسخیر
نموده است و در سال 512 پ.م. یک فروند کشتی تحت فرمان دریا سالار یونانی داریوش
موسوم به «سیلاکس» پس از عبور از سند ، سواحل گدروزیا (مکران کنونی) و
عربستان را کشف کرد.[3]
پس از سقوط هخامنشیان توسط اسکندر مقدونی ( 230 پ.م.) این فاتح جهان باستان نیز
مسیر بازگشت خود از هند را از گدروزیا (مکران فعلی) انتخاب کرد. بر اساس نوشته های
نیارکوس دریا سالار اسکند که بعدها آریان آنها را منظم کرده است ،
اسکندر هنگام مراجعت از هند نیروهایش را به سه بخش تقسیم کرد :
1) نیرویی را به سرپرستی کراتریوس (Cratryus) که گویا مسیرش از جنوب سند
به تنگه بولان و از آنجا به درنگیانا (سیستان کنونی) بوده است.
2) نیرویی به سرپرستی خود اسکندر که مسیر آن در نزدیکی سواحل و داخل خاک گدروسیا بوده است.
3) نیرویی دریایی به سرپرستی نیارکوس که مسیر آن اقیانوس هند ، دریای
عمان تا خلیج فارس را در می گرفته است. با این حال ما از تمام این سه نیرو و
حوادثی که به خصوص برای نیروهای تحت فرمان کراتریوس رخ داده است
تصویر روشنی در دست نداریم .
و حتی آگاهی های ما درباره اسکندر تا آنجایی است که با مسیر نیارکوس ارتباط داشت .
هنوز نمی توان گفت که راه بازگشت ، اسکندر واقعا از کدام مناطق گدروسیا گذشته است .
همچنین در مورد مردم آنجا زبان و نژاد انها اطلاعات چندانی وجود ندارد.[4] سرانجام اسکندر
و لشکریانش پس از دو ماه درگیری با ساکنان مناطق اورویتا(orveitans) ، ایختوفاجی
و گدروسیا که بر اساس نوشته های مورخین یونانی از جمله استرابون ، دیودرو
و پلوتارک تمام این مناطق در بلوچستان کنونی ( پاکستان، ایران و افغانستان )
واقع شده اند .[5] و متحمل شدن صدمات و تلفات فراوان به منطقه آزاد Pura
(فهرج) بمپور کنونی رسید[6] و پس از تجدید قوا از ناحیه رودبار کرمان به
پارس رفت. در اینکه چرا اسکندر این راه را برای بازگشت از هند انتخاب کرد
جای پرسش فراوان است. اکثرا می گویند چون پیش از این کوروش کبیر برای نبرد
با اقوام شرقی گزارش از گدروسیا بوده است و به دلیل سختی راه لشکریانش را در
این سرزمین از دست داده است و اخرالامر تنها با هفتتن از همراهنش جان سالم در برد
و نیز داستان ملکه افسانه ای آشوری سیمیرامیس که او هم در فرارش از هند با بیست
تن از همراهنش توانست این مسیر خطرناک را طی کند ، این موارد راهنما و انگیزه
اسکندر در بازگشت از هند بوده است[7] .
در دوران سلوکیان کرمان و نواحی مکران و آنسوی آن چندان بستگی به سلوکیان نداشت
که به احتمال قریب به یقین این مناطق تحت اداره حکمرانان بومی خود قرار داشتند[8].
هرچند که بعضی از مورخین اشاره می کنند که در حدود سال 305.ق.م. سلوکوس از
سند گذشت و با پادشاه دودمان «موریا» (Maurya) در غرب هند که «چاندراگوپتا»
نام داشت دیدار و پیمانی بست که به موجب آن پیمان فتوحات اسکندر در هند با قسمت
اعظم باختر و رخج و بلوچستان فعلی را به چاندرا گوپتا واگذار کرد و در عوض
500 فیل و مقداری وجه دریافت کرد وحتی دختر خود را به نکاح چاندرا گوپتا د
ر آورد[9]؛ که با توجه به وسعت این مناطق و اهمیت آنها در صحت این روایت
میتوان تردید کرد که چگونه سلوکوس در مقابل 500 فیل حاضر شد که
مناطقی به این وسعت را به چاندرا گوپتا واگذار کند . در دوران پارتها نیز
مکران به صورت مستقل و به دور از سلطه آنها بود[10]. هر چند که در
این مورد میان صاحبنظران اختلاف وجود دارد ، گریشمن معتقد است که
مهرداد او ل شاه اشکانی بین سالهای 160و 140 ق.م. پس از جنگهایی
چند مناطق مختلفی را از جمله « گدروزیا» را به متصرفات خویش ضمیمه کرد[11] .
و نیز برخی از مورخان معتقدند که این ناحیه به همراه سیستان یا زرنکا(Zarnka)
و رخج افغانستان جنوبی کنونی – جزء دولت باختر بوده است[12] . اما به نظر
بعضی دیگر در دوران اشکانیان قسمت اعظم بلوچستان کنونی تحت سلطه
کوشانیان بوده است [13]. با این حال به نظر میرسد که مکران پیش از
ساسانیان پادشاهی مستقلی بوده است ، چرا که پس از تأسیس پادشاهی
ساسانی توسط اردشیر « به موجب این روایت طبری که هر تسفلد صحت
آن را تصدیق می کند پادشاهان کوشان که دره کابل و پنجاب را در دست داشت
و پادشاهان طوران و مکران و ناحیه فعلی خزدار در جنوب کویته و مکران
واقع در سواحل خلیج عمان و اقیانوس هند سفرایی به حضور اردشیر
فرستادند و او را به شاهنشاهی شناختند.»[14]از این پس مکران (گدروزیا)
یکی از ساتراپهای ساسانیان به شمار می رفت.[15] بنابراین به خوبی می توان
دریافت که این منطقه بدون توسل به زور به پادشاهی ساسانیان پیوست .
پس از براندازی ساسانیان توسط اعراب مسلمان و در زمان خلیفه دوم ،
سهیل بن عدی و عبدالله بن عتبان برای تصرف مکران و کرمان در رأس
سپاهیانی اعزام شدند که قسمت اعظم اهالی بلا فاصله اسلام آوردند.[16]
از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین که بعدها به مناسبت ، اسکان
بلوچها در آن سامان « بلوچستان» نام گرفت همواره جزیی از ایران
محسوب می شد تا دهه 30 قرن نوزدهم میلادی که از این زمان به بعد
بریتانیا در قسمت شرقی بلوچستان نفوذ کرد و عملا این منطقه به دو
بخش شرقی ( بلوچستان پاکستان کنونی ) وغربی ( بلوچستان ایران کنونی) تقسیم شد .
به عبارت روشنتر از سال 1871 میلادی به بعد کمیسیون مرزی از سوی انگلیسها
به ریاست سرلشکر فریدریک ،
ج.گلداسمیتsir Fredric John Gold Smith (Major General
تشکیل و مرز به دو بخش مذکور مشخص شد . بخش شرقی آن به هند
انگلیس ضمیمه شده و پس از استقلال در سال 1947 م. به پاکستان تعلق گرفت.
[17] از این زمان به بعد تاریخ سیاسی بلوچستان به دو کشور ایران و پاکستان
گره خورد بخش غربی ( بلوچستان ایران ) مانند سایر ایالات و ولایات کشور
حکومت خان خانی داشت تا سال 1307 ه.ش. پس از شکست دوست
محمد خان بارکزهی قدرت حکومت مرکزی را در این خطه تثبیت کرد.
برچسب ها: تاریخ بلوچستانپسکوهبلوچستان
شناخت قبایل مکران
تحقیق ترجمه و تالیف : بلوچ وبلاگ
بلوچستان به سبب موقعیت خاص جغرافیایی و وجود
موانع طبیعی که بین بلوچستان و نواحی اطراف ان وجود دارد
ازقبیل کویر ها و بیابان لوت در غرب و شمال غرب بلوچستان و
وجود مناطق صحرایی جنوب قندهار و در پس این صحراها
خشک وبی آب وعلف سلسله کوههای مرتفع و خشک همواره
چون سد هایی مستحکم بوده اند که قوای هر نیروی مهاجمی
را به تحلیل می برد و در تنگه ها و گذرگاههای کوهستانی داخل
بلوچستان فرصت قلع و قمع هر لشکری را به مدافعان میداد .
این شرایط خاص سبب شده بود تا این منطقه همواره بعنوان
پناهگاهی امن برای آوارگان و فراریان از دست حکام درآید .
برچسب ها: شناخت قبایل مکرانسیستان و بلوچستانپسکوه
جایگاه زبان بلوچی در میان مردم و جوانان بلوچ :
با گسترش روز افزون علم و بالا رفتن سطح فکر ها همه جوانان در جامعه ایران
خواهان پیشرفت تحصیلی و علمی در دانشگاه ها می باشند .
بلوچ به عنوان اقلیت در ایران نیز موظف به اطاعت از امر حکومت بوده
و در دانشگاههای ایران و مدارس سیستان و بلوچستان در حال تحصیل
زبان فارسی می باشد و با توجه به تدریس ادبیات فارسی و زبان فارسی
، جوانان بلوچ به سمت و سوی ادبیات فارسی و به خصوص زبان فارسی
گرویده اند . آنها وارد دانشگاه شده و به تحصیل مشغولند و این افتخار
خیلی بزرگی برای مردم بلوچ می باشد . اما یک نکته این جا مهم است
و آن این است که جوانان ما علاوه بر تحصیل به سمت و سوی سنتها
و آداب و رسوم مردم دیگر مناطق گرویده اند که حتی پوشیدن لباس
بلوچی را در دانشگاه ننگ دانسته و از صحبت کردن با زبان شیرین
بلوچی امتناع می کنند .
متاسفانه هدف از تحصیل در جامعه ما مشخص نیست و دانشجو
فقط به خاطر دلایلی دیگر نه بالا بردن سطح فکر و آگاهی قدم به
عرصه علم و دانش می گذارد کما این که ما در دانشگاهها دیده و می بینیم .
در کشور های دیگر هدف از تحصیل بالا رفتن سطح آگاهی و درک
انسان به عنوان انسان بودن می باشد اما متاسفانه در جامعه
ما هدف از تحصیل برای جوانان ما گنگ و نامفهوم می باشد .
و با تحصیل علم فاصله ای دور با فرهنگ و آداب و رسوم خود پیدا می کنند
، جای بسی تاسف و نگرانی است که حتی صحبت کردن با زبان بلوچی را بد می دانند.
ما جوانان بلوچ باید آداب و رسوم و زبان بلوچی خود را دریابیم نه این
که از آنها فاصله بگیریم .
و جای تامل دارد برای جوانانی که بعد از این که ازدواج می کنند
بچه های خود را با یادگیری زبان فارسی بزرگ می کنند و جالب تر
از آن این است که این معصومان کوچک زبان فارسی را با زبان
مادری قاطی می کنند و می آمیزند و این مهم معزل بسیار
بزرگی در سر راه زبان بلوچی است و یکی از ابزارهای تحریف
زبان بلوچی به حساب می آید .
امیدوارم ما جوانهای بلوچ در سمت و سوی حفظ زبان بلوچی
، یادگیری و عدم تحریف آن روز به روز به جلو گام برداریم و
علاوه بر فارغ التحصیل شدن در رشته های گوناگون در
راستای زنده کردن زبان بلوچی کوشا باشیم نه این که
خودمان با دست خود زبان مادری خود را تحریف کنیم.
موضوعات مرتبط: بلوچستان
برچسب ها: پسکوهجایگاه زبان بلوچبلوچستان
جایگاه زبان بلوچی در میان مردم و جوانان بلوچ :
با گسترش روز افزون علم و بالا رفتن سطح فکر ها همه جوانان در جامعه ایران
خواهان پیشرفت تحصیلی و علمی در دانشگاه ها می باشند .
بلوچ به عنوان اقلیت در ایران نیز موظف به اطاعت از امر حکومت بوده
و در دانشگاههای ایران و مدارس سیستان و بلوچستان در حال تحصیل
زبان فارسی می باشد و با توجه به تدریس ادبیات فارسی و زبان فارسی
، جوانان بلوچ به سمت و سوی ادبیات فارسی و به خصوص زبان فارسی
گرویده اند . آنها وارد دانشگاه شده و به تحصیل مشغولند و این افتخار
خیلی بزرگی برای مردم بلوچ می باشد . اما یک نکته این جا مهم است
و آن این است که جوانان ما علاوه بر تحصیل به سمت و سوی سنتها
و آداب و رسوم مردم دیگر مناطق گرویده اند که حتی پوشیدن لباس
بلوچی را در دانشگاه ننگ دانسته و از صحبت کردن با زبان شیرین
بلوچی امتناع می کنند .
متاسفانه هدف از تحصیل در جامعه ما مشخص نیست و دانشجو
فقط به خاطر دلایلی دیگر نه بالا بردن سطح فکر و آگاهی قدم به
عرصه علم و دانش می گذارد کما این که ما در دانشگاهها دیده و می بینیم .
در کشور های دیگر هدف از تحصیل بالا رفتن سطح آگاهی و درک
انسان به عنوان انسان بودن می باشد اما متاسفانه در جامعه
ما هدف از تحصیل برای جوانان ما گنگ و نامفهوم می باشد .
و با تحصیل علم فاصله ای دور با فرهنگ و آداب و رسوم خود پیدا می کنند
، جای بسی تاسف و نگرانی است که حتی صحبت کردن با زبان بلوچی را بد می دانند.
ما جوانان بلوچ باید آداب و رسوم و زبان بلوچی خود را دریابیم نه این
که از آنها فاصله بگیریم .
و جای تامل دارد برای جوانانی که بعد از این که ازدواج می کنند
بچه های خود را با یادگیری زبان فارسی بزرگ می کنند و جالب تر
از آن این است که این معصومان کوچک زبان فارسی را با زبان
مادری قاطی می کنند و می آمیزند و این مهم معزل بسیار
بزرگی در سر راه زبان بلوچی است و یکی از ابزارهای تحریف
زبان بلوچی به حساب می آید .
امیدوارم ما جوانهای بلوچ در سمت و سوی حفظ زبان بلوچی
، یادگیری و عدم تحریف آن روز به روز به جلو گام برداریم و
علاوه بر فارغ التحصیل شدن در رشته های گوناگون در
راستای زنده کردن زبان بلوچی کوشا باشیم نه این که
خودمان با دست خود زبان مادری خود را تحریف کنیم.
موضوعات مرتبط: بلوچستاناجتماعی
برچسب ها: پسکوهجایگاه زبان بلوچبلوچستان
ایشان این شعر را در 540 گال (مصرع) سرودند که از پیدایش بابا آدم تا
معاصر است شعری بسیار مستند که برگرفته از کتاب " بلوچ و بلوچستان "
از قاضی عبدالصمد سربازی است و متن شعر در انتهای چاپ جدید کتاب
نیز آمده از تمام بازدید کنندگان بویژه از برادران بلوچم تقاضا دارم شعر را دانــلود کرده و گوش کنند.
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهبلوچستان
برچسب ها: اهنگ بلوچی
جامعه بلوچستان از دیر بازیست آماج حملات نابرابر اقوام مختلف بوده وهرکس به
نحوی زهرخودرابراین سرزمین نجیب ریخته و جالب است که هیچ زمان آنچنان که
خودشان انتظارداشته اند موفق نشده اند تمام وکمال براین خاک بزرگ دست
یابند،بلوچستان یک مرکز کاملا سوق الجیشی با آب وهوای خاص خودش هست از
سرحد گرفته تا مکران و کرمان و جاسک ومیناب و... واما این مهم که چرا توسعه
نیافته است عواملی مختلف دست به دست هم داده اند تا از رشد و توسعه عقب
بماند وباید از چند جهت بررسی و آسیب شناسی شود.۱- افراد روشنفکر قبل و بعد
از انقلاب دراین منطقه جولان می دانند و دارای احزاب گوناگون سیاسی و فرهنگی
بوده اند وبا اختلاف عقیده های فاحشی درکنار هم کار می کردنند وجالب است درآن
زمان از گفته ها شنیده ام وبه گوش محکومم همه ی آنهادر کنار هم مشغول به
فعالیت وبا بقیه ی احزاب در بحث و جدل بوده اندچنانکه در دهه ی شصت کار های
فرهنگی وسیاسی زیادی انجام داده اند والان بنا به دلایلی از آوردن اسامی احزاب
خودداری می کنم ولی نمیدانم چرا این تشکیلات تا دهه ی شصت بیشتر دوام نیاورد
و همگی به جان هم افتادن یکی دیگری را رد می کرد ، دیگری برعلیه آن
یکی .وجالب است جامعه مذهبی برعلیه همگی آنان شمشیر را از رو بسته بود
وهمه ی این احزاب نابود و از بین رفتند و من به نظرم دلیل عمده این بود که ما جامعه
بلوچ یاد نگرفته ایم که کارگروهی بکنیم والان هم جامعه بلوچ از این امر مستثنی
نیست و دارد همان روند را ادامه می دهد یکی از مهمترین عامل عدم توسعه ،عدم
آگاهی در کار گروهی و جمعی است که ما متاسفانه از آن داریم رنج می بریم
وعامل دیگر خودمان هستیم چرا که علم به موضوع را نداریم،تخصص نداریم،با کدام
نیروی انسانی ماهر می توان به چشم اندازی موفق درجهت رشد و توسعه گام
برداشت؟آیا بااندک معدودی دانش آموخته ی دانشگاه آزادی وپونای هندوستانی
می شود به طرف توسعه حرکت کرد؟ شاید بشود ولی این روند کند است ما باید
داشته هایمان را بیشتر کنیم وباید به آن درک برسیم که در جوامع امروز سواد حرف
اول را می زند و بعد آن تخصص برگ برنده جامعه است.ما باید جامعه را به طرف
یادگیری علمی سوق دهیم. ودرمورد اینکه مذهب مانع رشد و توسعه می شود یا
خیر؟ به نظر شخصی بنده هم آره و هم نه .چرا که درکل مذهب به جای خود چیز
خوبی است البته نه مذهبیون امروزی که فقط دنبال این هستند تا به هر قیمتی
شده تریبون خود را حفظ کنند حتی به قیمت حذف دیگران.نه مذهبی های امروزی
که در پشت مذهب دارند کا رها می کنند وبه قول شاعر بزرگوار :واعظان که این جلوه
برمنبر ومحراب می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.درجامعه
بلوچستان مذهب نماها مانع رشد شده اند ودرواقع با به پیش کشیدن مسائل
ابتدایی مذهبی دوست دارند همه را تحت مطیع خود بکنند این به نظرم آخر عدم
توسعه و رشد یک جامعه را میرسانند کسانی دارند برای ما تصمیم می گیرند که
خود اندر تصمیمات خود مانده اند و وظیفه ما ها این است که جامعه را آگاه کنیم
ومرزها رابشکنیم و بگوییم آنچه ناحق است و دارد برما ناروایی می کند.ودر مورد
خوبی مذهب بگویم به نوبه ی خود عالی است ولی اگر فقط در چهارچوب خود
مذهب کار کند و نه در تصمیم گیریهای مهم سیاسی و حتی فرهنگی وهنری که
متاسفانه مذهبیون من و شما یاد گرفته اند در همه جا دخالت کنند و همیشه این
دخالت ها به ضرر من و شماه تمام شده است و در همین اندک
مقاله خیلی چیزها را مطرح شدومیشه فهمید که چقدر مذهب گرایی در
توسعه نیافتگی بلوچستان تاثیر مستقیم دارد هر چند که مذهب گرایی به نوبه خود
داررای ارزش و احترام است ولی نه این که همه اش خرافات و بدعت شود وجالب
است تا بدعت و خرافه پیش بیاید تعصب ، در جا از راه میرسد، تعصب که آمد ،پشت
سرش جهالت خودنمایی می کند واین با توسعه جور درنمی آید. چرا که الان بحث
عقل و علم مورد توجه دیگر جوامع است وامیدوارم روزی برسد بلوچستان بر مدار
توسعه بچرخد ودرآخر توسعه و مذهب دوچیز عکس هم هستند وهر دوخوبند ولی
نمی توانند علت و معلول همدیگر باشند
موضوعات مرتبط: بلوچستان
برچسب ها: سیستان و بلوچستانپسکوه
واژه بلوچ و معناي آن از ديدگاه مورخان:
بیشترین ساکنان بلوچستان بلوچ ها هستند.
هرتسفلد نام بلوچ را برگرفته از رویة مادی واژه « برازاـ واچیا »
BRAZA- VACHIYA ( فریاد بلند) که در زبان پارسی باستان نیز بدین گونه است،
می داند و مُکلِر آن را برگرفته از واژه گدروسیا GEDROSIA در زبان یونانی
کهن بلیو نام بلوچ را برگرفته از واژه « بالااِچا »BALAECH A دانسته و
گیلبرتسن آن را برآمده از واژه سانسکری « مالِچا » MALECHA
به معنی دون دین می داندجعفری واژه بلوچ را برآمده از به هم پیوستن
دو واژه « پّهل » ( پهلوان ) فارسی و « اوچ » ( بلند ) سنسکریت به
معنی پهلوان بُرز و بلند بالا دانسته و نوشته که جت ها که در زمان
ساسانیان به بلوچستان آمدند و باشنده این دیار شدند آن گاه که
تازه از راه رسیدگانی بلند بالاتر از خود را دیدند آنان را بلوچ نامیدند
راولینسن نام بلوچ را دگرگون گشته نام بلوص شاه بابل دانسته
و سایکس می نویسد که این گروه چون در سرزمین کوسان در خاور
کرمان می زیستند کوسی و کوشی نامیده شدند و کوش و بلوص
پس تر به گونه کوچ و بلوچ در آمد. از آن چه که آمد در می یابیم که
بلوچ ها باشندگان بلوچستان امروز نبوده اند و به گمان پیرامون
سال های پسین دوران فرمانروایی ساسانیان و سده های آغازین
اسلامی پا بر این دیار نهاده اند. از آن روست که باید ریشه نژادی
آنان را جُست و سرزمینی را که آنان از آن به راه افتاده و به
سرزمین امروزی خود آمده اند یافت.
بلوچ ها کیستند؟
مردمشناسان از نگاه اندام، اندازه جمجمه، گونه و رنگ چشم و
مو آنان را هندوایرانی می دانند. ایوانف ریشه و تبار بلوچ ها را
ایرانی می داند اما نه به گونه ایرانی های خاوری و کُردها
و کرزن بر پایة برآیند پژوهش زبانشناسان زبان بلوچ ها را از شاخه
ایرانی زبان های هندواروپایی دانسته است. زبان بلوچی از گروه
زبان های ایرانی باختری است و با زبان ایرانی میانه و پارتی
خویشاوند است. خویشاوندی بلوچی با زبان های شمال
باختری ایران می تواند راهی برای یافتن خاستگاه آنان باشد.
:گيلان خواستگاه كوچ و بلوچ
بلوچ ها و کوچ ها چگونه در کوهستان های کرمان پدیدار شدند؟
در فتوح البلدان بلاذری و تاریخ طبری که در سده های دوم و سوم
نگاشته شده اند به هنگام نگاشتن رویدادهای کرمان یادی از کوچ و
بلوچ ها نمی رود. پس بی گمان آنان در آن زمان در کرمان نمی زیسته اند.
کجا بوده اند؟ برخی در این تلاشند که آنان را باشنده شمال خاوری
ایران در مرز شمالی خراسان بدانند و می گویند که آنان در برابر
تازش هیاطله از سرزمین و زیستگاه خود گریخته و رو به جنوب نهاده اند
و با تازش مغولان و تیمور به بلوچستان امروز آمده اند، که نمی تواند
راستینه ای در تاریخ باشد. بی گمان راه کوچ آنان از شمال باختری
ایران به جنوب خاوری بوده است. تاریخنگار بلوچ جعفری می نویسد
که بلوچ ها از دو راه راهی جنوب خاوری شده اند یکی راهی که
از حلب در سوریه می آمد و دیگر راهی از کوهستان البرز.
پژوهشگران بسیاری بلوچ را از باشندگان سرزمینی در جنوب
باختری دریای خزر دانسته اند. دیمتری الکساندروف تاریخنگار
روس می نویسد کوچ ها در دو سوی سپیدرود در گیلان می زیستند
و بلوچ در کوهستان و درکنارشان میان بلندی های البرز باختری و
بلندی های جنوبی کوه های تالش. تاریخنگار آذربایجانی مدداف
نوشته است تالش ها در جنوب سرزمینشان همسایگانی داشتند
که بعدها نام بلوچ بر خود گرفتند وی به گونه ای بر آن است که
بگوید بلوچ ها نیز شاخه ای از کادوس ها، باشندگان کوه های گیلان
در دوسوی سپیدرود و کوه های تالش که گالش ها و تالش های امروز
بازماندگان آنانند، بوده اند. هنوز در میان تالش ها ضرب المثلی هست
که می گوید « بلوچ مرز نمی شناسد» و شاید این از آن رو باشد که به
گاه همسایگیشان بارها مورد تازش بلوچ ها بوده اند. ضرب المثل
دیگری میان تالش هاست بدین گونه که « آرام آواز نخوان بلوچی بخوان
» یعنی بلوچ با آوای بلند آواز می خواند. هیچ نشانی بر زیستن
بلوچ ها در هزار سال پسین در کوهستان های باختر سپیدرو
در مرز میان استان های گیلان و زنجان و آذربایجان خاوری نیست
و بی گمان این ضرب المثل ها نشانی بر همسایگی آنان در
روزگاران بسیار دور دارد. گر کوچ را بدانگونه که امروز در گیلکی کوچک
معنی دارد کوچک بپنداریم در برابر آن بلوچ در زبان مردم کوه نشین
گیلان معنی تنومندی دارد مانند « بلوچه گو » که به معنی گاو
تنومند است و براین پایه می توان پنداشت که بلوچ های باشندة آن
زمان گیلان تنمومند بوده اند و کوچ ریز اندام. ضرب المثلی در
گیلکی هست بدین گونه که « بلوچ دونه او جور جورون چه خبره »
یعنی بلوچ می داند که آن بالا بالاها چه خبر است که نشان بر
بلندی اندام یا برکوه نشینی بلوچ دارد و ضرب المثل « بلوچی سپر
نِخّی » یعنی بلوچ سپر نمی خواهد که شاید نشان بر پردلی
بلوچ در جنگ داشته باشد. هنوز در میان بلوچ ها برای نام بردن
از گروه های گوناگون مردم پسوند « زای » به کار می رود که
همسان واژه « زی » گیلکی به معنی فرزند و زاده است و زای
بلوچی نیز همین معنی را دارد.
برچسب ها: بلوچ و بلوچستان
به نام خدا
ضرب المثل را به زبان بلوچی بتل می گویند چند نمونه از ضرب المثل های بلوچی را در
زیر با هم دیگر مرور می کنیم
برداشتی آزاد در مورد شون و معنای لفظی ضرب المثل ها را برای شما ذکر می کنم
و اگر دوستان اطلاعات بیشتری در مورد ضرب المثل ها دارند بفرمایند
تا استفاده جامع تری از این ضرب المثل ها ببریم
آه جاه كه دل كشیت سر هشت و گِل كشیت = آنجایی که دلت می خواهد ...
آپ ء دُزی نمبگ چیر نه بیت= اگر آب بدزدی نم های آب پنهان نمی مانند
آ زهم كه پر جوهر انت دست نامردان بد گوهر انت = آن شمشیری که جوهرش بیشتره به
دست افراد بی خاصیته
آکه دی دوستان په جفاهان رنج نه بان = آن چیزی را که دوستت بهت می گوید برات
سخت نیست
اُشتر ببو دور بچار هر مبو سُرمب مچار = ضرب المثل پر کاربردی است =شتر باش دور
ببین ...
باز هبر دیوان ء تام ء بارت = زیاد حرف زدن باعث خستگی یک جمع می شود
برات ء بگند گُهار ء بگر= برادرش و ببین با خواهرش ازدواج کن
بی امیتئ سرا کس نساهیت = کسی که اهمیت نداشته باشه سر شو کچل نمی کنن
بیر په دیر نه رؤت = برای گرفتن انتقام هیچ موقع دیر نیست
برات اگان کور انت گوهار امیدوار انت = برادرش اگر کور است خواهرش هنوز بهش امیدوار است
پچّ په پچین نوك نبیت ماتے بدل ماتو نبیت = لباسی که پاره شده نو نمی شود جای
مادر هوو نمی شود
پیر بئی میر نه بئی = پیر میشی ولی پولدار نمی شی
په هما کسا بمر که په تو تپ کنت = برای کسی بمیر که برات میمیره
تو بجن تژن و ببند بهتام په گشگ بنّام نبیت وشنام = تو هر چی می خواهیی بگی بگو
کسی که عزت و شخصیت داشته باشه با حرفای تو بدنام نمی شود
توکل ء مرد ء خدا یار انت = کسی که به خدا توکل می کند خدا همیشه با اوست
جوهر بلوچ ء غیرت انت = ذات و جوهر بلوچ غیرتش است
چه مردگین شیر ء زندگین روباه گهتر انت = از شیر مرده روباه زنده بهتره
چم وتی عیب ء کور انت = چشم عیب های خودش رو نمی بینه
چُکّ ء بدل چُکّ انت بلی براس ء بدل گار انت = جای فرزند ، فرزند میشه بذار جای برادر
وخواهر پر می کنه
چمداری کچک ء سگتگ =برای کسی که می خواهید شخصیتش رو خرد کنید استفاده
می شود = معنیش یه خورده سخته
داتگین دادانی پد ء نامرد جننت = چیزی که دادی برای پس گرفتنش فقط نامردا برمی گردن
دل ء گون دل ء راه انت = دل به دل راه داره
دوری دوستی یی = دوری و دوستی
دست گون هّرء نه رسیت کرُگّ پالام کنت = ضرب المثل پر کاربرد=دستش به الاغ نمی رسه
بچه الاغ ...
دلمانگی نه کُشیت کجینیت = چشم داشت یا انتظار تو رو از بین نمی برد بلکه باعث
رنجشت می شود
دورغ په مرد ئ عیب انت = دروغ گفتن برای مرد عیب است
زهم ء تپ روت زبان ء تپ نه روت = می تونی سر شمشیر را کج کنی ولی نمی تونی
جلوی زبان مردم را بگیری
ساد همد ء سد یت که بارگ انت = طناب از آنجایی پاره می شود که نازک تر است
سر بروت بلئ قول مروت = ضرب المثل معروف بلوچی است= بلوچ جونش را می دهد
ولی زیر قولش نمی زند
صبر ء بُن شیر کن انت = پایان صبر شیرین است
کاؤ کی بور راؤکی برو= ضرب المثل پر کاربردی است=فقط در زبان بلوچی معنی میده
حتی نمی توان معنی لفظی هم براش نوشت
کبران کلمپوگ مان نیین=برای مواقعی که می خواهی کسی را تهدید کنی استفاده
می شود=قبرها خالی نیستند(معنیش توی همین مایه هاست)
گولو شُت کبگ ء رواجان وتی رواجی بیهال کت=ضرب المثل معروفی است=کلاغ می خواست
طرز راه رفتن عقاب را یاد بگیرد راه و روش زندگی خودش رو فراموش می کند
گپ ء په خُدا بکن لت ء په برات ء بور=حرف تو برای رضای خدا بزن گرچه از برادرت کتک بخوری
لشکر ء جنوک آباد بیت بلی لاپ ء جنوک آباد نه بیت = کسی که یه ملک را به خاطر
رفاه مردم فتح می کند خوشبخت می شود ولی کسی که بر تو ظلم کند هیچ موقع
خوشبخت نمی شود
لوگ ء مُهر کن همسایگ ء دُز مکن=ضرب المثل معروفی است=در حیاط خونتو قفل کن
همسایتو دزد نکن
مرد په نام ء ءُ نامرد په نان ء مریت = مرد به خاطر نام میمیرد و نامرد به خاطر نان میمیرد
مدئی غریب ء مجن غریب ء = اگر به فقیر کمک نمی کنی بر او ظلم نکن
مرد گون مرد توک وارت=برای کسی که می خواهی تهدیدش کنی استفاده می شود =
می بینمت(توی این مایه ها)
نان ء دئیگ سک انت بلی صلاه ئی حق انت=ضرب المثل معروفی است=دادن نان سخته
ولی تعارف حقه
وتی کُشیت روچ ء سر ء دؤر نه دنت=برای قانع کردن پسر برای ازدواج بادختر فامیل کاربرد دارد=فامیل می کشه ولی جسدتو زیر آفتاب نمی ذاره
هُرّی هُرّی کاسگی پُری=آزاد
برچسب ها: ضزب المثل بلوچیبلوچستانپسکوه
برچسب ها: سرود بلوچستانبلوچستانپسکوه
بر اساس مستندات تاریخی، قوم بلوچ یکی از اقوام اصیل ایرانی است.
که موطن اصلی آنها نیز مکران (نام قدیم بلوچستان) زمین ذکر شده است.
بلوچها در پیشینه تاریخی خود رشادتها و جانفشانیهای مختلفی را در
صفحه تاریخ کهن ایران زمین به ثبت رسانده اند و نام آوران بسیاری از قوم بلوچ در
پهن دشت ایران زمین خوش درخشیده اند.
در اینجا میخواهیم یکی از این دلاور مردان بلوچ را که نقش پر رنگی در ورود دین مبین
اسلام به ایران داشته است را معرفی نمائیم.
شاید اندک کسانی از این جریان تاریخی خبر دارند که در زمان (یزد گرد)شاهنشاه ایران،
وقتی سپاه اسلام سیل آسا رو به سوی ایران در حال پیشروی بود سپه سالار نامور ایران
«سیاه سوار »که بلوچ بود با قبایل همراه خود مسلمان شد و در پایان دادن به
حکومت ساسانیان نقش مهمی ایفا نمود و انتقام ستم هائی که این حکومت
بر بلوچها روا داشته بود، راگرفتند.
«ملک الشعرای بهار» تاریخ ایران را در قالب نظم در کشیده که به «شاهنامه نوبخت»
موسوم است. ایشان در شاهنامه ـی خویش نقاب از چهره ی این واقعیت برداشته اند که
سیاه سوار یک سردار بلوچ است. آنجا که هرمزان حاکم اهواز و یکی از سپه سالاران
بزرگ ایران نیکی های خویش بر سیاه سوار را اظهار میکند، خطاب به او می گوید:
تو بودی بلوچی نشسته براغ نه چشمت جهان دیده بود و نه باغ
تنت رنجه از باد سوزان هند دو دیده پر از خون چو دریای سند
پریشان و درویش و بی قوت زاد فرو بسته مژگان ز خاشاک و باد
ز مکران من آوردمت پیش شاه نهادم به سر ترگ و بر ترگ ماه
سیاه سوار در پاسخ به هرمزان میگوید:
خود ایدر گواه تو باشد سیاه که دارد تن و جان و هستی ز شاه
سخن های نغز تو بی کم و کاست گواهی دهم سر بسر بود راست
چنان چون بگفتی بلوچی بدم که هرگز نبد آگهی از خودم
دوی بودم اندر بیابان و راغ که جز ماه در شب نبودم چراغ
خوراکم گیاه و شکارم هژبر سرم را هوا سایه بان بود و ابر
سریرم زمین تکیه گاهم به سنگ یکی زندگانی سراسر به تنگ
نویسنده شاهنامه نوبخت جریان این واقعه را مفصلا بیان کرده و «سیاه سوار» را بلوچ گفته است.
در کتاب های دیگر تاریخی نیز از سیاه سوار رشادتها و کارنامه درخشان وی ذکر شده است.
در«اشاعت اسلام» مولانا حبیب الرحمن به نقل از شاهنامه نوبخت،ماجرای اسلام آوردن
سیاه سوار و همراهانش چنین آمده است:
«در مقابل مسلمانان فقط دو امپراطوری بودند: روم و فارس. علما و دانایان هر
دو مملکت در پرتو روایت مذهبی خویش از قبل می دانستند که بلاخره روزی اسلام منتشر
خواهد شد و مسلمانان بر ممالک آنان دست خواهند یافت. به همین دلیل آگاهان به
این امر دوست نداشتند با مسلمانان مقابله کنند.پس از اینکه مداین به دست
مسلمانان فتح شد،یزدگرد با سرداران جنگی و سپه سالاران خویش به مشاوره پرداخت.
و به این نتیجه رسیدند که سیاه سوار را به محافظت شوش بگمارند. در میان لشکریان
سیاه سوار سرداران زبده ی فارس و کاملا مجهز به ساز و برگ جنگی حظور داشتند.
که این امر مسلمانان را به اندیشه فرو برد.
فرمانده ی سپاه فارس«سیاه سوار»،افسران تحت فرمانش را جمع کرده و گفت:
«همه ی مان از قدیم الایام شنیده ایم که مسلمانان بر مملکت ما غالب خواهند آمد
و قصرهای شاهان مان را اصطبل اسبهای خود خواهند ساخت. اکنون
در باره ی بهبودی وضع آینده تان بیندیشید.»همه گفتند:«جملگی تابع نظر تو هستیم.»
او گفت پس رای من بر اینست که همه باید مذهب اسلام را قبول کنیم و مانند آنان مسلمان شویم.
همه با او توافق کرده و سرداری از میان خویش را با ده افسر برای گفتگو با «حضرت ابو موسی
اشعری(رض)»،فرمانده اردوگاه مسلمانان، پیش وی فرستادند. در پیغام سیاه سوار به
سپاه اسلام شرایطی مطرح شده بود از جمله : ا-در میان شما خواهیم آمد و با قوم عجم
مقابله می کنیم،اما با عربها نمی جنگیم 2-چنانچه از عربها کسی با ما جنگید، دفاع
از ما بر عهده شماست. 3-سهم ما از بیت المال همانند سهم سرداران و اشراف عرب باشد.
4-عهد نامه ی فی ما بین باید به تایید خلیفه مسلمین برسد.
همه ی این شرایط توسط دارالخلافه پذیرفته شدند. و به دنبال آن سیا سوار بلوچ با خیل
عظیم لشکریان و سردارانش به دین مبین اسلام مشرف شدند.پس از مسلمان شدن آنها
در سپاه اسلام خوش درخشیدند و در نتیجه راد مردیها و مجاهدتهای آنها بسیاری از
شهرهای ایرن فتح و هزاران تن از اهل فارس نیز مسلمان شدند.
مورخان مسلمان کارهای سیاه سوار را به دیده احترام می نگرند.
و رشادتهای وی را می ستایند.
منبع: کتاب بلوچ و بلوچستان
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهبلوچستان
برچسب ها: سیاه سوار بلوچ کیستبلوچستانپسکوه
سیر تحول شعروادبیات بلوچی
پژوهشگر: عبدالسلام بزرگ زاده
1- تاریخچه کتابت و نگارش زبان بلوچی
زبان بلوچي در دورههاي قديم بصورت كتابت درنيامده بلكه فقط بلوچها
بصورت شفاهي با اين زبان تكلم كردهاند و گاهي شعراي بلوچ حماسهها و
داستانهاي اين قوم را شفاهاً سرودهاند و اين اشعار سينه به
سينه نقل شده است.
در خصوص اينكه زبان بلوچي از چه زماني بصورت رسمي مطرح و كتابت شد
و به نگارش درآمد، شعرا و معدودي از روحانيون و نويسندگان بلوچ در
قديم به زبان بلوچي نوشتهاند. كتاب مقدس قرآن به زبان بلوچی ترجمه شده
و رادیو کراچی در سال 1949 ميلادي شروع به پخش برنامه به زبان بلوچي
کرده و بعد از آن راديو كوئته پاكستان و راديو زاهدان نیز اين كار را كرده اند .
می توان گفت از اين به بعد زبان بلوچي بصورت رسميتر در آمده كه
تهيه كنندگان و گويندگان شروع به نوشتن به زبان بلوچي نموده اند ،
هم اكنون صدها كتاب و ماهنامه به زبان بلوچي منتشر شده و می شود.
يك نويسنده انگليسي به نام هيوزبُلر در كتاب «اطلاعات جغرافيايي منطقهاي»
1908 ميلادي چاپ بمبئي در صفحات 81 تا 82 مينويسد: بعضي از
نويسندگان بلوچ نوشتههاي خود را به زبان بلوچي نوشتهاند و به
آنها دَپتَر (كتاب يا تاريخ) ميگويند. چند جلد از اين كتابها در موزه كتاب
لندن موجود ميباشد. يكي از اين كتابها نوشته اوتمان كلتمي رند
بلوچ ميباشد كه در تاريخ 1763 ميلادي نوشته شده است. اين
كتاب در سال 1861 ميلادی توسط پروفسورایچ ایچ ولسن استاد
دانشگاه اكسفورد به موزه كتاب لندن هديه شده است. موضوع
اين كتاب ضرب المثل و داستان و شعر بلوچي است. كتابي دیگر نوشته
ميركمال خان گچكي بلوچ ميباشد که در سال 1872 ميلادي نوشته شده
و به كاپيتان اسميل میل هديه داده شده و اسميل ميل در سال 1885 ميلادي
به موزه كتاب لندن هديه كرده است.
همچنین كتاب گرامر زبان بلوچي نوشته ی موكلرمان انگلیسي
در تاريخ 1877 ميلادي در لندن چاپ شده و در موزه كتاب لندن موجود ميباشد.
همانطور که از نظر گذشت زبان بلوچي از تاريخ 1763 ميلادي به بعد به صورت مكتوب
درآمده اما به صورت امروز فراگير نبوده و اگر كتابهايي هم به زبان بلوچي نوشته شده در
دسترس همگان نبوده و فقط در موزههاي كتاب يافت ميشده است.
این در حالي است كه هم اكنون كتب زيادي به زبان بلوچي نوشته شده و حتي
كتابهايي از فارسي و اردو توسط مترجمين بلوچ به زبان بلوچي
ترجمه و به چاپ رسيده است، در مورد نحوه نگارش زبان بلوچي نيز اقداماتي
صورت گرفته كه براي افراد غيربلوچ بسيار مفید هستند و كمك ميكند تا
بهتر و آسانتر بتوانند به تحقيق و پژوهش در زبان و ادبيات بلوچی بپردازند
موضوعات مرتبط: بلوچستان
برچسب ها: سیر تحول شعروادبیات بلوچیبلوچستان
شناخت قبایل مکران
در پس این مهاجرتها وجود تنوع قومی و نژادی را برای مکران به ارمغان آورده است .
در این میان و از بیناین مجموعه قبایل گروهها و قبایل عربی النسل توانسته بودند
برای خود وجه تمایزی خاص قایل شوند . این مقاله در پی معرفی قبایل عربی مکران است .
تاریخ بلوچستان همانند گذشته بسیاری از اقوام با روایت های و یا اشعار امیخته شده است
از اشعار حماسی معروف بلوچی شعربلوچی حسب و نسب سروده میر جلال خان است
که راوی تاریخ و گذشته قوم بلوچ را روایت میکند این شعر در مجموعه ای که توسط
روزرنامه نگار انگلیسی لانگ. ایم . دیمزنی در قرن نوزدهم تحت عنوان
« بلوچ قدیم شاعری» در لندن به چاپ رسیده و توسط میر خدابخش
مری بجارانی در دهه 60 قرن بیستم میلادی به اردو ترجمه شده است .
شعر مزبور که توسط دیمزنی متعلق به سالهای 1300 میلادی تشخیص داده شده است .
شاعر خود را از اولاد امیر حمزه معرفی می کند .
اما مشخص نمیکند منظور وی از امیر حمزه کدام امیر حمزه است .
این شعر که ترجمه ان به فارسی چنین است :
« از سرزمین حلب برخاسته ایم و در پی واقعه کربلا بسوی ( مکران) بمپور
مهاجرت نموده ایم . پس از ان در سیستان اقامت کردیم .در ان زمان
پادشاه سیستان شمس الدین بود که رفتاری دوستانه با بلوچها داشت .
تا اینکه بدرالدین حاکم شد واو با بلوچها سر ناسازگاری داشت .
سردار تمام بلوچها جلال خان همراه با 44 قبیله از سیستان بسوی سواحل گرم کیچ رهسپار شدند.»
در این روایت که داستان مهاجرت قومی بلوچها به رهبری قبیله رند و لاشار است
اشاره ای به هویت عربی طوایف رند و لاشار دارد که خواستگاه انانرا
حلب درشامات ( سوریه فعلی)میداند که در پی مهاجرتی طولانی سرانجام به
مکران و کیچ رسیده اند . شاعر در پی این روایت 44 قبیله را همراه
با قلمرو و پراکندگی انها در مکران مشخص می کند .
پزوهشگر انگلیسی دیگر جی . پی. تیت در کتاب خود « قدیم بلوچستان» که توسط
پرفسور انور رومان به اردو ترجمه شده ذکر میکند: بسیاری از قبایل بلوچ
علی رغم اطلاق بلوچ بودن خود را عربی النسل می دانند . تیت علاوه بر اذهان
بر این مطلب در طبقه بندی ساختار اجتماعی مکران و دسته بندی، قبایل را
به 4 طبقه یا ذات تقسیم می کند و در بین ذات یا طبقه اول دو طایفه گچکی و بلیده ای
را ذکر میکند . وی گچکی ها را دارای ریشه هندی میداند . اما برای قبیله بلیده ای
که قبل از ظهور گچکی ها انها را حاکم کل مکران می داند هویت عربی قایل است .
تیت در صفحه 234 کتاب در باب تاریخ مکران ذکر میکند « تا اوایل قرن
16 تاریخ مکران پس از حمله غزنویان در پرده ابهام فرو رفته است و
تا زمان موخر الذکر که ملوک الطوایف بر مکران حاکم بودند و لغت ملک
از کلمه عربی به معنای حاکم گرفته شده است . در این دوره قبیله بلیده ای
نمایان ترین قبیله بود . قبیله بلیده ای توانستند ملوک الطوایف را شکست داده
و کل بلوچستان را متحد نمایند و تحت سیطره خود قرار دهند. .» تیت به
نقل از راس روایت میکند« براساس تحقیقات راس خاطره بعضی از سرداران
این قبیله تا اینک نیز در خاطر ه مردم کیچ موجود است و پیر مردان مکران
دوره حکمرانی شاه بلار(بلال) بلیده ای را به یاد می آورند که بر یک
قلمرو وسیع شامل کل ( از بیله و جهلاوان در شرق تا فنوج وگه در غرب )
مکران حکومت می کرد . راس این موضوع را در سال 1868 میلادی ذکر میکند و
این مسجل است که شاه بلار(بلال) در حدود سال 1729 بر سر اقتدار بود .
این دوره همزمان است باسلسله جنگهای ایران و افغان اما ده سال بعد اقتدار بلیده ای ها
توسط گچکی ها خاتمه داده می شود.»
تیت با قراردادان بلیده ای ها جزء ذات اول و برتر مکران قبیله بلیده ای را دارای هویت
عربی و عرب النسل ذکر میکند
تیت با لیست کردن قبایل و طوایف مکران به ذاتهای مختلف از بین ذات و طبقه دوم
قبیله رند رانیز جزء قبایل عرب ذکر میکند و یاد اور میشود انان یک شاخه
از قبیله رند ساکن کچی هستند .وانان خود را عرب النسل می دانند و در مکران
غربی درناحیه مند( نزدیک مرز ایران و پاکستان) سکنی دارند و از مالیات
عوارض حکومتیمعاف هستند و به تمرد از قانون معروف و موجب ترس و وحشت
قبایل قانونمند همسایه را فراهم نموده اند تیت علاوه بر رندها قبیله نوشیروانی ،
هوت ومیر واری را نیز در طبقه (ذات) دوم قرار می دهد .
تیت علاو بر این دو قبیله فقط یک قبیله را از قبایل مکران دارای ریشه عربی می داند
و ان قبیله شه زاده یا شیخ زاده است تیت این قبیله را در طبقه (ذات) سوم قرار میدهد.
تیت یاداور می شود « شه زاده از قبایل خوش کردار و با سلیقه هستند نسلا" عرب بوده
و و اول در سند ساکن بوده اند و سپس به مکران مهاجرت کرده و در جیونی و دشت مقیم شده اند .
در بلوچستان ایران در باهو سکونت اختیار کرده اند.
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاهعکسهای از پسکوهبلوچستان
برچسب ها: شناخت قبایل مکرانسیستان و بلوچستانپسکوه
ناکو، ترو: پیر ، کهنه و عقب مانده
دائی، عمو و خاله: مدرن و پیشرفته!؟
آخ که دلم ریخت چون برادرزاده ام مرا "ناکو" صدا کرد! نمیدانم مگر پیر شده ام
که بالاچ جان مرا ناکوخطاب کرد؟ . مثل اینکه واقعا پیر شده ام. نه اینجوری نیست!
این بچه ها هنوز متوجه نیستند که من پیر نیستم. آخه قربونتون برم
بالاچ جان عزیز دلم، مرا "ناکو" نگو- به من "عمو" بگو. مثل اینکه
دیگر دارد بدتر میشود چون خواهرزاده کوچکم مرا "کاکا"صدا میزند هانی
جان من دائی ات هستم. نمیخواهم ار این به بعد به من ناکو بگوئی ها...
من البته تنها نیستم شنیدم که طفلکی خواهر کوچکم را هم "ترو" صدا کردند.
آخه فدای اون چشاتون برم مگه عمه ناز نازی شما و خاله مهربونتون پیر شده
که او را "ترو" صدا می زنید. طفلکی فکرمیکنه که پیرزن شده و ناراحت میشه.
به من قول بدهید که از این به بعد مثل بچه های خوب کلمات خوبی
چون عمو و خاله و دائی و داداش و آبجی به کار ببرید. آفرین به شما...
خوانندگان عزیز بلوچی نام و نشان- حتما شما هم موضوعاتی نظیر این را
شنیده اید. البته در این میان من نوعی مقصر نیستم. فقط می خواهم
به این امر بیندیشید که چرا اینگونه است. مگر نه این است که ناکو همان
عمو و دائی است و ترو همان خاله و عمه. چه اشکالی دارد که
کما فی السابق مثل بزرگترهایمان کلمات و عبارات زبان شیرین بلوچی
را به کار ببریم؟ آیا حیف نیست که عبارات پارسی و اردو عربی و
انگلیسی را جایگزین عبارات، نامها و اصطلاحات زبان مادری مان کنیم؟
دوستان و برادران و خواهران عزیزم- من نمیگویم که بلوچی از دیگر
زبانها بهتر و بالاتر است، اما بایستی این اعتماد به نفس را داشته باشیم
که خودمان را از مردم و زبانهای دیگر کمتر ندانیم. در عین حال،
نبایستی نسبت به فراگیری زبانهای دیگر همچون فارسی و اردو و
عربی و انگلیسی و دیگر زبانها تعصب داشته باشیم. البته لازم است
که آن زبانها را یاد بگیریم. اگر کلمات تکنیکی خاصی در بلوچی
نداشته باشیم حتما و بدون تعصب از آن زبانها عاریه بگیریم.
اما از زمانیکه بلوچ و بلوچی بوده است ما همیشه "ناکو" و "ترو"
و "برات/ براس" داشته ایم و وظیفه ماست که بدون تعصب از این
کلمات و نسبتها استفاده کنیم و به فرزندانمان خاطرنشان سازیم
که این نسبتها و عبارات نغز و شیرین بلوچی را به کار گیرند. چه
بخواهیم وچه نخواهیم ما "بلوچ" هستیم و نباید خجالت بکشیم.
بر عکس، بر آن باشیم که نه تنها دیگر زبانها را بخوانیم و یاد بگیریم،
بلکه در یادگیری و غنا وشکو فائی فرهنگ و زبان بلوچی تا حد توانمان
عمل کنیم. از مسئولین امر هم بخواهیم که این امرمهم را جدی بگیرند،
چون نابودی یک زبان در واقع مرگ یک ملت است. کاربرد و رشد زبان
بلوچی نه تنها واپسگرائی نیست، بلکه عین شکوفائی و پیشرفت است.
بلوچی مئی وتی شهدئین زبان انت!
موضوعات مرتبط: پسکوه در یک نگاه
برچسب ها: سیستان و بلوچستانپسکوه
دهکده صیادی تیس در ضلع شرقی و در محدوده منطقه آزاد،
در فاصله 9 کیلومتری شمال شهر چابهار قرار گرفته است.
قدمت آن به 2500 سال قبل میرسد و در کتابهای فتوحات
اسکندر مقدونی به عنوان «تیز» مشهور بوده و به مرور زمان به تیس تبدیل شده است.
روستای تیس
تیس قبلاً بندر تجاری فعالی بوده که به وسیله مغولها ویران شده است.
در دهکده تیس هنوز هم بعضی از آثار ویرانیها برجای مانده است.
این روستا پس از چابهار و کنارک، پرجمعیتترین و آبادترین منطقه نوار ساحلی بلوچستان
محسوب میشود.
توضیحات بیشتر در ادامه مطلب
قلعه پرتقالیها
این بنای تاریخی قبل از پاسگاه انتظامی، روبروی جاده تیس،
بر روی تپهای در 9 کیلومتری چابهار قرار دارد و مشرف بر خلیج چابهار،
روستا و بندر صیادی تیس است. این قلعه دارای حصاربند قلعه و دو برج است
که در محوطهای به طول 54 و عرض 26 متر ساخته شده است. در ورودی آن
که در حال حاضر قسمتی از سردر و طاقهای جانبیاش باقی مانده،
دارای هشتی وسیعی است که در قسمت شمال شرق قلعه قرار دارد.
این قلعه یکی از مستحکمترین قلعههای بلوچستان است و در جوار آن، کوهی موسوم به
«فیلبند» واقع شده است.
امامزاده سید غلام رسول
در حاشیه شرقی چابهار، بعد از میدان شیلات، بنای گنبددار سفید
رنگی با قامتی بلند به سبک معماری هندی جلبنظر میکند، که
قدمت آن به دوران تیموری میرسد. این بنا، مدفن یکی از سادات
به نام سید غلام رسول است.
تالاب لیپار
بعد از روستای رمین در 15 کیلومتری چابهار، در مسیر جاده ساحلی
چابهار ـ گواتر، تنگهای صخرهای مشرف به درهای سرسبز و زیبا قرار دارد
که از بالای آن روستای لیپار در میان سبزهزارها پیداست. در میان
دو کوه که فاصله چندانی با هم ندارند، آببندی ایجاد شده که آبهای
سرگردان اطراف را در خود جمع کرده و به آبگیری به طول 14 کیلومتر تبدیل شده است.
در این آبگیر انواع بوتهها و درخچههای «گز» و «چش» با
چشماندازی زیبا، منطقهای بکر که اکوسیستمی خاص را به
وجود آورده است. پرندگانی چون چنگر، فلامینگو، کشیم،
حواصیلهای سفید و خاکستری، طاووسکن، باقرقره، تیهو،
جیرفتی، عقاب دشتی، خوتکا و دلینجه زیبایی زایدالوصفی
در منطقه به وجود آوردهاند.
ساحل صخرهای
در کنارههای دریایعمان و در قسمت جنوبی شهرستان چابهار،
صخرههای بزرگی در اثر پیشروی آب دریا و فرسایش سنگهای
رسوبی به وجود آمده که چشمانداز زیبایی را تشکیل داده است.
این بخش از سواحل را به خصوص در هنگام غروب آفتاب میتوان به
عنوان یکی از دیدنیترین سواحل جنوبی ایران نام برد، زیرا با
دیوارههای صخرهای و مناظر دلنشین مانند آکواریومی طبیعی با
انواع ماهیها و زمین هموار، بینندگان را به شگفتی و تحسین وا میدارد.
آلاچیقهای ساحلی تیس
این آلاچیقها در پلاژ کنار ساحل خلیج چابهار، در مسیر جاده کنارک ـ چابهار است
و در 9 کیلومتری چابهار واقع شدهاند و به وسیله جاده ساحلی آسفالته
به جاده اصلی متصل میشود. این مکان، تفریحگاهی با چشمانداز
مناسب برای گردشگران محسوب میشود و با غذاخوری و چایخانه
آماده پذیرایی از مسافران است.
گل افشان
در شمال غرب چابهار و در 20کیلومتری روستای کهیر در دشت
وسیعی به همین نام که در مسیر جاده تنگ ـ گانگ واقع شده است،
پدیده? طبیعی گلفشان وجود دارد که نام محلی آن «بولوبولو» است.
این پدیده با پرتاب گل و همراه با متساعد شدن گاز از اعماق زمین،
نظر هر بینندهای را به خود جلب میکند. این گلفشان در سالیان متمادی
با پرتاب گل به اطراف خود، تپهای بوجود آورده است که هیچگونهای
از گیاهان در آن رشد و نمو نمیکند.
تمساح پوزه کوتاه
تمساح (کروکودیل) پوزه کوتاه، برجستهترین موجود حیاتوحش منطقه
آزاد چابهار است که به طور طبیعی در این منطقه زندگی میکند.
زیستگاه اصلی این تمساح که به نام محلی، «گاندو» خوانده میشود،
حدود 380 هزار هکتار مساحت دارد که بخشی از آن در چابهار و بخش
دیگری نیز در شهرستان ایرانشهر قرار دارد.
هم اکنون طرحی به نام گاندو در این مناطق در دست اجرا است تا برای
نخستین بار در کشور، تمساح پوزه کوتاه، حفظ و تکثیر شود. این نوع
تمساح از نادرترین انواع تمساح در جهان است که در رودخانههای
سرباز و باهوکلات زندگی میکند.
بیشتر این تمساحها در برکههای میان راسک و باهوکلات و باتلاقهای
دالگان و کلانی متمرکز هستند و تنها تمساح ایران است که دارای
ارزش ملی و بینالمللی است. طول این جانور تا 4 متر میرسد و در
حدود نیمی از کل بدن آن را دم قوی این حیوان تشکیل میدهد.
برچسب ها: سیستان و بلوچستانپسکوه
.: Weblog Themes By Pichak :.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 220
بازدید هفته : 291
بازدید ماه : 394
بازدید کل : 98087
تعداد مطالب : 389
تعداد نظرات : 241
تعداد آنلاین : 1