پـسـکوه پیرزهی

پدرش کمال نام داشت.کـــــمال درسال   1297 صاحب پسری

شد که آنرا دادشـــــــــاه نام نهاد. این پسرفردی  کوهنورد

وقوی.... درسفیدکوه ظاهرشد نــــوجوانی وجوانی اش را میان

آن کــــوهها سِپَـری  کرد.به برادرش احمدشاه  دردامداری

کمک می کرد. درسفیدکوه بانورخاتــــون دختر پیرداد ازدواج

کرد بالاخره دادشاه  بابرخی ازحا کمان پیمان دوستی بســــــت

وتلاش کرد نسبت به  آنان وفادار باشدامّاهمهٴ حاکمان  باهم

تفـــــــاهــم نداشتند! دراثر همین اختلافات داخلی طبقـهٴ حاکم

دادشاه با تحریک دیگران علیه حاکمان فنّــــۏچ  برخاست!

برآنها ونوکـــران آنهاتاخــــــت! این موضوع  به نـــفــع

سرداران لاشار بود! لذا دادشـــــــــــاه با لاشاریهـــــا

متّحدشد.این وحدت روحیه اش را چند برابرکرد. اوکینهٴ علی

خان نقدی را دردل حفظ کرد! توطـﺋـه ای علیه اوشکل گرفت!

فــــــــردی به نام  عبدالنبی به مـــخالفان دادشاه پیوست  لالَـک

را اجیرکردند تا که تفنگ دادشاه را بدزدد!درپاسی ازشب لالک

 درتاریکی پــــــای دادشاه به جــــای تفنگ  چنگمی زند!

دادشاه بیدارگشته؛به اوحمله می کند. مردم بیدار

می شوندو لالَـک   را ازچنگ دادشاه بیرون

می آورند! روز بعد دشمنان دادشاه شایعه می کنندکه

زن دادشاه  معشوقهٴ لالَـک بوده!!!! لالَـک با

اورابطهٴ پنهان داشته می نمایند  دادشاه جهت ازبین  بردن این

بدنامی همسربی گناهش  رامی کشدازاین    طریق بخشی از

خشــــمش فرو مــــــی نشیند امّامخالفان بااین تهمت  دادشاه را

شکنجه می دادند   تحقیرمی کردند!